
حمید روشنائی
مدیریت سیاست خارجی هر کشور بستگی به نوع حکومت ( پادشاهی، ریاست جمهوری، پارلمانی و… ) و نحوه تعامل نظام در درون حاکمیت دارد. مسیر تصمیم گیری در سیاست خارجی معمولاً توسط ترکیبی از نهادهای اجرایی، رهبری سیاسی و گاهی نهادهای مشورتی یا امنیتی تعیین میشود.
در تقسیمات نظامی، دو بخش اصلی داریم به نام های صف و ستاد … نقش صف: شناسایی، اطلاع رسانی، عملیات و پدافند و نقش ستاد: هماهنگی، نظارت، حمایت و تدارکات است. در تعیین سیاست خارجی نیز این تقسیم بندی وجود دارد. وزارت امورخارجه به عنوان مجری و مطلع از شرایط خارجی، نقش نیروی صف را بازی می کند و وظیفه ارسال گزارش های خبری و تحلیل میدانی، سناریو نویسی و پردازش اطلاعات دارد. نهادهای بالادستی هم در سیاست خارجی مانند ریاست جمهوری، شورای عالی امنیت ملی و.. نقش ستاد و تصمیم سازی را دارند. قاعدتا تصمیم گیری در سیاست خارجی می بایست براساس هرم تصمیم سازی ( DIKWD ) صورت پذیرد. بدین نحو که از داده ها به اطلاعات رسیده و سپس تبدیل به سناریو، دانش و خرد گردد و تصمیم سازی مرحله آخر آن می باشد. براساس این هرم، حداقل در ۳ مرحله یعنی کسب داده ها، تبدیل آن به اطلاعات و تحلیل این اطلاعات به سناریو (دانش)، می بایست در وزارت خارجه انجام گیرد و در دو مرحله دیگر یعنی خرد و تصمیم نیز وزارت خارجه بایستی در سطح کلان مشارکت داشته باشد.
آنچه در تصمیم سازی سیاست خارجی مهم است نوع نگرش به آن است. اگر یک کشور نحوه تعامل با جهان را براساس اقتصاد بنا نهد و نگرش خود را تجاری نماید، مسئولان تصمیم گیری نیز با این بینش تنظیم می شوند. برای مثال در کره جنوبی که از ۱۹۶۱ تصمیم به توسعه گرفت، محور سیاست خارجی را بر حمایت از شرکت های بزرگ خود مانند سامسونگ و هیوندای گذاشت و در آفریقا و شرق آسیا بدنبال بازار بود و با اتحادیه آسه آن و اروپا، تجارت آزاد را بنا نهاد.
اما اگر بنا به محدودیت های امنیتی باشد و نگرشی تهدیدگونه به سیاست خارجی وجود داشته باشد، نهایت آن به انزوا می رسد. کره شمالی نمونه بارز اینگونه سیاست هاست. این کشور پس از جنگ با کره جنوبی و آمریکا (۱۹۵۰–۱۹۵۳) بدلیل آنکه احساس تهدید دائمی در ساختار سیاسی خود داشت، روابط خارجی خود را بر اساس مدیریت تهدید و بازدارندگی طراحی نمود.
براین اساس تصمیم سازی در سیاست خارجی می بایست بر مجموعهای از اصول علمی، عقلانی و اخلاقی استوار باشد تا منافع ملی کشور بهطور پایدار تأمین شود. در واقع، هر دولت برای اینکه سیاست خارجی کارآمد و موفقی داشته باشد، باید تصمیمات خود را بر اساس مبنای منطقی، نه احساسی یا مقطعی اتخاذ کند. این اصول شامل موارد ذیل است:
۱. اصل منافع ملی: مهمترین و بنیادیترین اصل است. این منافع شامل امنیت، توسعه اقتصادی، تمامیت ارضی، و اعتبار بینالمللی کشور می باشد.
۲. اصل واقعگرایی: سیاست خارجی باید بر پایه درک واقعبینانه از محیط بینالمللی و قدرت کشورها بنا شود و آن نیاز به شناخت محدودیتها و ظرفیتهای خود و دیگران دارد.
۳. اصل تعادل میان اهداف و امکانات: باید بین آنچه میخواهیم (اهداف) و آنچه داریم (منابع و قدرت) تناسب برقرار باشد. تصمیمگیری موفق زمانی است که هدفگذاری با منابع سیاسی، اقتصادی، نظامی و انسانی هماهنگ باشد.
۴. اصل تعامل و همکاری بینالمللی: تصمیمگیری باید بر پایه دیپلماسی فعال، گفتوگو و همکاری سازنده با دیگر کشورها استوار باشد.
۵. اصل احترام به قوانین و تعهدات بینالمللی: تصمیمات غیرقانونی یا ناقض تعهدات بینالمللی، در بلندمدت به انزوای سیاسی و اقتصادی منجر میشود.
۶. اصل هماهنگی داخلی: سیاست خارجی کارآمد نیازمند هماهنگی میان نهادهای داخلی از جمله دولت، پارلمان، نیروهای نظامی، نهادهای اقتصادی و فرهنگی است.
۷. اصل تصمیمگیری مبتنی بر اطلاعات و تحلیل درست و هوشمندانه: تصمیمات باید بر پایه اطلاعات دقیق، تحلیل کارشناسی و پیشبینی پیامدهای آن اتخاذ شوند.
۸. اصل ثبات و پیشبینیپذیری: ثبات در رفتار سیاست خارجی موجب اعتماد و احترام بینالمللی میگردد. تغییرات ناگهانی در مواضع یا تصمیمات باعث بیاعتمادی شرکای بینالمللی خواهد شد. سیاست خارجی باید انعطافپذیر باشد، ولی نه بیثبات یا متناقض.
۹. اصل توازن میان استقلال و وابستگی: کشور باید استقلال تصمیمگیری خود را حفظ کند،
اما در عین حال از نیازهای متقابل اقتصادی و سیاسی بین کشورهای جهانی نیز بهره ببرد. تصمیمگیری خردمندانه به معنای مدیریت روابط بدون از دست دادن استقلال است.
۱۰. اصل اخلاق و مسئولیت جهانی: در دنیای امروز، تصمیمگیری در سیاست خارجی نباید صرفاً خودمحورانه باشد. مسائل جهانی مانند محیطزیست، حقوق بشر و صلح، بخشی از مسئولیت هر دولت است.
به هرصورت تصمیم سازی در سیاست خارجی زمانی می تواند درست اجرا شود که به شکل علمی و با استفاده از متخصصان امر، بخصوص در وزارت خارجه انجام گردد زیرا هرگونه نگرش غیر کارشناسانه می تواند، نتایج غیر دلخواه را به همراه داشته باشد و به سرنوشت ناگوار ختم شود. فراموش نکنیم بین میز مذاکره و میدان جنگ فقط یک اشتباه، فاصله است.




