
معصومه علیانپور
بازگشت سازمان همکاری اقتصادی به تهران پس از پانزده سال، اتفاقی صرفاً دیپلماتیک نیست؛ رویدادی است که در لایههای پنهان خود تلاشی برای بازتعریف جایگاه ایران در معماری در حال تغییر قدرت در منطقه به شمار میآید. در جهانی که توازنهای سنتی رو به فرسایشاند و قدرتهای بزرگ از غرب آسیا فاصله گرفتهاند، هر اقدام منطقهای معنایی فراتر از ظاهر دارد. از همین منظر، نشست اخیر را باید تلاشی دانست برای آنکه ایران بار دیگر در مقام بازیگری معناساز ظاهر شود، نه صرفاً کنشگری منفعل در برابر دگرگونیهای محیطی. اما پرسش بنیادین این است که آیا چنین تلاشی میتواند به بازسازی نقش واقعی ایران در امنیت منطقهای منجر شود یا تنها نمادی از میل به بازگشت است؟
ایران در سالهای اخیر با واقعیتی چندوجهی روبهروست؛ از یک سو فشارهای خارجی و تحریمهای سیاسی آن را از برخی مسیرهای سنتی همکاری دور کرده، و از سوی دیگر، تمرکز قدرتهای جهانی بر مناطق دیگر موجب شده خلأیی در جغرافیای پیرامونیاش شکل گیرد. این خلأ، برخلاف تصور اولیه، نه تهدید، بلکه فرصتی برای نقشآفرینی است. تهران این را بهدرستی دریافته و در پی آن است تا با تکیه بر سازوکارهایی چون اکو، نظمی جایگزین بر مبنای همکاری درونمنطقهای تعریف کند. اما همین نقطه آغاز، خود حامل یک تناقض است: وقتی اعضای اکو برداشتهای متفاوتی از «امنیت» دارند، آیا گفتوگو درباره امنیت میتواند نتیجهای جز بازتولید اختلاف به بار آورد؟
واقعیت این است که امنیت در نگاه هر عضو اکو، معنایی خاص دارد. برای ترکیه، امنیت به معنای تثبیت نفوذ در قفقاز و آسیای میانه است؛ برای پاکستان، مدیریت بیثباتی در افغانستان؛ برای آذربایجان، مهار ایران و تثبیت دستاوردهای جنگ قرهباغ؛ و برای ایران، کاهش فشار خارجی و کنترل تهدیدهای پیرامونی. از چنین تنوعی نمیتوان انتظار زایش مفهوم مشترک داشت. اگر مبنای گفتوگو تفاوت ادراکها باشد، محصول آن نه همگرایی، بلکه رقابت در قالب واژههای محترمانه خواهد بود. در این میان، ایران میکوشد با طرح گفتمان «امنیت منطقهای»، بگوید امنیت زمانی پایدار است که از بیرون تحمیل نشود، بلکه از درون منطقه بجوشد. اما آیا واقعاً منطقه به این بلوغ رسیده است که خود، منبع امنیت خویش باشد؟
اینجا باید میان دو مفهوم تمایز گذاشت: «امنیت بیرونی» و «امنیت بومی». اولی، متکی به حمایت یا مداخله قدرتهای فرامنطقهای است؛ دومی، بر پایه اعتماد میان همسایگان شکل میگیرد. ایده ایران به وضوح بر دومی استوار است. اما مسأله اینجاست که اعتماد، در این جغرافیا کالایی کمیاب است. تاریخ معاصر منطقه بیشتر شاهد رقابتهای کوتاهمدت بوده تا همکاریهای پایدار. پس اگر اعتماد وجود ندارد، بر چه بنیانی میتوان از امنیت جمعی سخن گفت؟ شاید پاسخ درک جدیدی از قدرت باشد؛ قدرتی که نه در توان نظامی، بلکه در ظرفیت «معناسازی» ریشه دارد. ایران اگر بتواند درک سایر کشورها از منافع و تهدیدها را بهتدریج همسو کند، بدون نیاز به ائتلافهای سخت، نوعی بازدارندگی ادراکی خواهد ساخت. اما بازدارندگی ادراکی، خود یک شمشیر دولبه است. تکیه بر ادراک، یعنی تکیه بر ذهنها؛ و ذهنها سیالاند، نه ثابت. هر دگرگونی در توازن سیاسی یا تغییر در برداشت رهبران کشورهای عضو، میتواند این همگرایی ذهنی را در یک لحظه از هم بپاشد. این پرسش، خواننده را به تأمل وامیدارد: آیا ایران میخواهد بر ذهنها حکومت کند یا بر سازوکارها؟ اگر دومی، پس باید اکو از مرحله گفتوگو عبور کند و به سطح نهادسازی برسد. بدون سازوکار اجرایی، هیچ گفتوگوی امنیتی به عمل منجر نمیشود و بدون عمل، هیچ ادراکی پایدار نمیماند.
در این میان، باید پرسید چرا تهران چنین باری را بر دوش سازمانی میگذارد که اساساً اقتصادی متولد شد؟ پاسخ در منطق لحظه نهفته است. اکو، برخلاف سازمانهای سنگین و پیچیده بینالمللی، ساختاری منعطف دارد و بهراحتی میتواند به صحنهای برای دیپلماسی چندلایه تبدیل شود. ایران با هوشمندی میداند که قدرتهای منطقهای چون ترکیه و پاکستان نیز در پی تعریف نقش جدیدند. پس بهترین راه آن است که بازی را از سطح رقابت مستقیم، به سطح گفتوگوی چندجانبه منتقل کند؛ گفتوگویی که در آن همه طرفها احساس حضور داشته باشند، نه حاشیهنشینی. اما باز هم این پرسش باقی است: گفتوگو تا کجا میتواند جایگزین راهبرد شود؟
برخی ناظران میگویند ایران از اکو برای ساختن «بازدارندگی نرم» استفاده میکند؛ یعنی هر چه روابط اقتصادی، فرهنگی و سیاسی میان اعضا عمیقتر شود، تمایل آنان برای فشار بر ایران کاهش مییابد. این تحلیل از نظر منطقی درست است، اما از نظر اجرایی نیازمند بستر اعتماد و ظرفیت نهادی است که هنوز وجود ندارد. اکو تاکنون نتوانسته در عرصه اقتصادی موفقیتی چشمگیر داشته باشد، چه رسد به عرصه حساس امنیت. بنابراین، باید میان «ظرفیت بالقوه» و «توان بالفعل» تمایز گذاشت. اگر اکو هنوز در سطح بالقوه باقی بماند، هر نشست، صرفاً بیانیهای خواهد بود بر فقدان عمل. اما شاید اهمیت نشست تهران در همین تضاد نهفته باشد. گاه در سیاست، خودِ گفتوگو بیش از نتیجهاش معنا دارد. حضور وزرای کشورهای مختلف در تهران، پس از سالها فاصله، خود پیامی سیاسی است: اینکه ایران همچنان بخشی جداییناپذیر از معادله امنیت منطقهای است. این پیام، هم به بیرون مخابره میشود تا انزوای ایران را نفی کند، و هم به درون، تا اعتماد به نفس سیاسی را تقویت نماید. با این حال، باز باید پرسید: آیا صرف حضور، معادل نفوذ است؟ پاسخ روشن است؛ خیر. نفوذ زمانی حاصل میشود که دیگران، منافع خود را در ثبات و تداوم نقش ایران ببینند، نه صرفاً در تعامل مقطعی.
در اینجاست که عمق راهبردی ماجرا آشکار میشود. ایران میکوشد نه از طریق ابزار نظامی، بلکه از مسیر ادراک و گفتگو، خود را در «نقشه ذهنی قدرت منطقهای» بازتولید کند. در جهانی که مفهوم قدرت از «تسلط» به «تأثیر» تغییر یافته، این انتخاب هوشمندانه است. اما تأثیر، بدون ثبات درونی، دوام ندارد. اگر سیاست داخلی و اقتصادی کشور نتواند پشتوانهای برای این حضور منطقهای بسازد، اکو بهجای سکوی پرتاب، به آینهای تبدیل میشود که ضعفهای ساختاری را بازتاب میدهد. این همان نقطهای است که تحلیل از دیپلماسی به سیاست ملی گره میخورد: امنیت منطقهای، بدون انسجام داخلی ممکن نیست.
با این همه، نشست تهران را نمیتوان نادیده گرفت. در زمانی که منطقه از جنگهای نیابتی، بحران انرژی و رقابتهای هویتی رنج میبرد، هر ابتکاری برای بازگرداندن گفتوگو ارزشمند است. اما ارزش واقعی آن در استمرار است، نه در برگزاری. اگر این نشست آغازگر روندی پایدار برای گفتوگو، نهادسازی و تعریف منافع مشترک شود، میتواند نقطه عطفی باشد در شکلگیری مفهوم جدیدی از «امنیت بومی». در غیر این صورت، همانند بسیاری از گردهماییهای پرطمطراق منطقهای، در حافظه سیاست تنها به عنوان یادگاری از حسن نیت و کمنتیجهگی ثبت خواهد شد. به این ترتیب، مسئله اکو، در اصل مسئله ایران است؛ مسئله کشوری که میان نماد و نیاز، میان نقش و نفوذ، و میان گفتوگو و قدرت، در جستوجوی تعادلی تازه است. پرسش نهایی این است که آیا تهران میتواند از این فرصت برای ساختن گفتمانی جدید در باب امنیت منطقهای استفاده کند یا این نیز به فهرست نشستهایی افزوده خواهد شد که در آن، امید فراوان گفته شد و عمل اندک؟ پاسخ به این پرسش نه در بیانیه پایانی نشست، بلکه در ارادهای نهفته است که باید از سخن به ساخت برسد؛ ارادهای برای آنکه اکو از نماد به نهاد تبدیل شود، و ایران از میزبان به معمار امنیت منطقه.




