
رها معیری: جامعه ایرانی، این روزها شرایط متفاوتی را پشت سر میگذارد، شرایط و اضطراب پس از جنگ و بحرانهای معیشتی و حتی سایه جنگ در آینده، تصویری متفاوت را به نمایش گذاشته است، اما این تصاویر ذهنی که به نوعی امنیت روانی را تحت تاثیر قرارداده، نتوانسته اصالت زندگی را به چالش بکشاند. طی دهههای اخیر فشارهای مختلف داخلی و تحریمها، نه تنها رفاه را از مردم گرفته بلکه زندگی عادی (یعنی داشتن ثبات، رفاه حداقلی، و امکان انتخاب سبک زندگی) به یک خواسته بنیادین مردم تبدیل کرده است. میل به «زندگی نرمال» به یک شکل از مطالبه اجتماعی بدل شده؛ مقاومتی که در آن، مردم نه لزوماً به نام ایدئولوژی، بلکه به نام «حق زیست توام با رفاه» و «ادامه دادن به زندگی با کرامت» مطالبه می کنند.
چندی پیش، سمیه توحیدلو، جامعه شناس و عضو انجمن جامعه شناسی ایران در مصاحبهای با مهر به این موضوع اشاره کرده بود و گفته است: «وقتی رهبر انقلاب درباره وزنهای مذهبی مختلف صحبت میکند، نشان میدهد که مردم سبکهای زندگی مختلفی دارند. در شرایطی که ایدئولوژی، همسانسازی میخواهد مردم فریاد میزنند که اصالت زندگی برایشان مهم است. در جنگ چه اتفاق میافتد؟ جنگ زندگی را تعلیق میکند. زندگیای که اصالت دارد، جنبش میسازد. جنگ اصالت زندگی را از بین میبرد و فرد مجبور است خانهاش را ترک کند و عادات روزانهاش را فراموش کند. وقتی مسیر روزمره تغییر میکند، مردم احساس میکنند این نباید باشد. اصلاً مهم نیست من از حاکمیت ناراحت هستم یا نه، اگر ناراحتیم به خاطر تعلیق یا فشار بر انتخاب سبک زندگی من است، حالا جنگ آمده و همین را هم از من میگیرد یعنی عملاً اصل قضیه را نقض میکند. دشمن بیرونی که میآید زندگی را تعلیق میکند، میگوید تهران را تخلیه کنید، این منطقه را تخلیه کنید، فکر میکند با این کار در راستای شکاف حرف میزند اما نمیداند ضد زندگی حرف میزند. این مردم اگر شکافی دارند شکاف چه کسی باشد و چه کسی نباشد نیست، شکاف اصولگرایی و اصلاح طلبی و منشهای سیاسی نیست، شکاف امکان انتخاب زندگی و زندگی با کیفیت و عادلانه و عادی است.»
او باور دارد که «زندگیای که حداقل رفاه را داشته باشد. حال تو با جنگ اصل آن را زیر سوال می بری. بنابراین در همین جنگ ۱۲ روزه میبینیم که به همین دلیل مردم در کنار هم میآیند و اساس جنگ را نمیپذیرند و متجاوزی که زندگی را از خیلی جاها مثل سوریه، غزه و لبنان را گرفته است، نمیپذیرند چرا که میدانند این دشمن نمیتواند برای ما زندگی بیاورد. لازم نیست دستگاههای تبلیغاتی و ایدئولوژی آن را بگوید، نیاز نیست صدا و سیما برایشان روایتی بسازد خودشان روایتی را در سالهای اخیر ساختند که روایت زندگی است و هرکسی در امتداد زندگی خلل وارد میکند به او نقد وارد میکنند و به راحتی در مقابلش میایستند. نکته مهم که نظرسنجیها نشان میدهد جنبش امتداد زندگی است که در ایران بارور است، جامعه است که در ایران شکل گرفته، اگر حرف از همبستگی، اتحاد میزنیم همه آنچه که میگوئیم برای اصالت زندگی است. حال در مقابل این اصالت زندگی هر آنکس که بایستد مردم مقابلش میایستند.»
جنبش امتداد زندگی چیست؟
در این شرایط یک جامعه شناس نیز به «آرمان امروز» می گوید: « جامعه ایران، بهویژه در سالهای اخیر، بهدلیل انباشت تجربه زیسته، خود به یک «روایتگر» بدل شده است. نیازی به واسطهگری رسانههای رسمی یا ندارد تا تصمیم بگیرد از چه چیزی حمایت کند و چه چیزی را پس بزند. این روایت مبتنی بر «زیست» است، نه بر «گفتمان سیاسی». بنابراین مردم حتی اگر از وضع موجود ناراضی باشند، الزماً به استقبال دشمن نمیروند که همان زیست روزمره را نیز تهدید میکند.» اردشیر گراوند، «جنبش امتداد زندگی» را به نوعی موضوع سوژه جدید اجتماعی می داند، سوژهای که نه در شعارهای سیاسی بلکه در پافشاری بر نرمالسازی زندگی، حقوق شهروندی، و حق انتخاب خودش را نشان میدهد و می افزاید: «این جنبش الزاماً اعتراضی نیست، بلکه در انتخاب سبک زندگی و در شکلگیری شبکههای همبستگی اجتماعی است. جنبش امتداد زندگی نشان میدهد که در ایران امروز، یک مادر، یک معلم یا حتی یک نوجوان با تصمیمهایی کوچک، در برابر مشکلات ایستادگی می کند. در جامعه امروز ، بیش از هر چیز، مردم در جستجوی یک زندگی با ثبات، قابلپیشبینی و در رفاه هستند، نه از سر انفعال، بلکه بهدلیل شناخت مستقیم و عینی از تجربه زیسته خود. هر عاملی که این بنیان را تهدید کند (چه داخلی، چه خارجی) با مقاومت مواجه میشود، همان طور که ما شاهد بودیم که در جنگ ۱۲ روزه و در شرایطی که دشمن خارجی، روی نارضایتی مردم، حساب ویژه ای باز کرده بود، اما در نهایت با همبستگی مردمی مواجه شد. این نشاندهنده بلوغ اجتماعی است، نه بیتفاوتی در برابر اتفاقات و مشکلات.»
رفاه بهمثابه خواسته اجتماعی
وی در ادامه خاطرنشان می کند: «وقتی مردم ایران از «رفاه» حرف میزنند، تنها منظورشان حقوق بالاتر یا تورم کمتر نیست؛ بلکه بهدنبال مجموعهای از شرایط هستند که به آنها امکان زیستن با آسایش، و انتخاب بدهد. یعنی: امنیت شغلی، ثبات اقتصادی، آزادی نسبی در سبک زندگی، امید به آینده، خدمات عمومی کارآمد (آموزش، بهداشت، حملونقل و…)، در واقع، رفاه در ذهن جامعه ایرانی، به شکل فشردهای از عدالت اجتماعی و آرامش روانی تبدیل شده است. در این شرایط دولتهای مختلف معمولاً یا رفاه را به کمکهای مقطعی تقلیل میدهند (مثلاً یارانه یا وام ارزان)، یا آن را مشروط به واژه «خودی» یا «غیرخودی»، اما مردم، رفاه را حق ذاتی خود میدانند و این با اصالت زندگی، سازگار است.»




