
براساس گزارش مرکز آمار ایران، تجرد قطعی تا قبل از سال ۱۳۷۵ دارای نوسان بوده اما پس از آن روندی افزایشی داشته است. تجرد قطعی در سال ۱۳۷۵ برای مردان حدود ۱.۱ درصد و برای زنان ۱.۲ درصد بوده و از آن زمان روند افزایش در زنان بیشتر از مردان بوده است. طی سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۳۹۵، این شاخص برای مردان دو برابر و برای زنان بیش از سه برابر شده است. همچنین، تجرد قطعی طی ۹ سال رشد ۶۲.۵ درصدی داشته و از ۸ درصد در سال ۱۳۹۵ به ۱۳ درصد در سال ۱۴۰۴ رسیده است. با ورود به میانسالی، ممکن است تصور شود که فشارهای اجتماعی و کلیشههای جنسیتی نسبت به زنان کاهش مییابد، اما پژوهشها نشان میدهد این تصور نادرست است. زنان مجرد در ایران، به ویژه در سنین میانسالی، با فشار اجتماعی و روانی بیشتری مواجهاند و این فشار نه تنها در زندگی روزمره، بلکه در سلامت روان و وضعیت اقتصادی آنها نیز تأثیرگذار است. سیمین کاظمی، جامعهشناس، به اعتماد آنلاین میگوید: «در ایران، در بسیاری از مناطق، تجرد برای زنان پیامدهای اجتماعی، اقتصادی و روانشناختی بیشتری دارد. داغ ننگ تجرد و طرد، بهویژه در میانسالی، برای زنان شدید و عمیق است و ممکن است باعث شود آنها از حمایت اجتماعی کمتری برخوردار شوند و دچار علایمی از افسردگی گردند.» فقدان استقلال مالی و مشکلات اقتصادی، امکان زندگی مستقل را از زنان مجرد سلب میکند. بسیاری مجبور به زندگی با خانواده یا دیگران هستند و گاهی به عنوان سربار تلقی میشوند و به کار بدون مزد برای دیگران وادار میشوند. به این ترتیب، کنترل دیگران بر زندگی، روابط و فعالیتهای آنها تا سالمندی ادامه مییابد. زنان مجرد همواره با سرزنش، تحقیر و خشونت مواجه هستند و اغلب به عنوان «ناسالم»، «بیکفایت» یا «مشکلدار» برچسب میخورند. تقریباً همه ناسازگاریها و اعتراضهای آنها به تجرد یا ناکامی در ازدواج نسبت داده میشود و در سیاستگذاری کلان، جایگاه مشخصی ندارند؛ تقریباً هیچ برنامه جدی و مؤثری برای بهبود وضعیت آنان وجود ندارد.
تبعیض مبتنی بر جنسیت و تجرد همواره وجود داشته و در ایران و برخی کشورهای همسایه شدت بیشتری دارد. سیمین کاظمی توضیح میدهد: «در جوامع سنتی، ازدواج ارزش و اهمیت بالایی دارد و زنان صرفاً در چارچوب خانواده هویت و موجودیتشان به رسمیت شناخته میشوند. قرار گرفتن زن خارج از خانواده به عنوان کجروی تلقی میشود. انتظار اجتماعی این است که زنان در سنین جوانی ازدواج کنند و به وظایف فیزیولوژیک خود یعنی فرزندآوری و مادری عمل نمایند. ازدواج و ورود به زندگی مشترک هدف غایی زنان است و هر پاسخ دیگر به این انتظار، انحراف و آسیب اجتماعی در نظر گرفته میشود.» وی ادامه میدهد: «برای زنان بیش از مردان، کارکرد تولیدمثلی اهمیت دارد و به همین دلیل، تجرد زنان با افزایش سن و کاهش احتمال بارداری فشار اجتماعی سنگینتری ایجاد میکند. از طرف دیگر، ازدواج و تشکیل خانواده، ابزار کنترل و تنظیم میل جنسی افراد است و زنان مجرد، بهویژه در سنین میانسالی، تا حدی از این کنترل خارج میشوند، که برای سنتگرایان و محافظهکاران نگرانکننده است.»
این فشارها در زندگی روزمره زنان مجرد نمودهای مختلفی پیدا میکند؛ از تحقیر و سرزنش تا محرومیتهای اقتصادی و اجتماعی. زنانی که خارج از چارچوب خانواده زندگی میکنند، مجبور به پذیرش محدودیتها و قوانین غیررسمی جامعه هستند و این وضعیت تا سالمندی ادامه مییابد.
سیمین کاظمی درباره ناکارآمدی این سیاستها میگوید: «ازدواج و فرزندآوری موضوعاتی نیستند که افراد با یک فرمان از بالا بپذیرند. عوامل متعددی بر تصمیم فرد در ازدواج و فرزندآوری اثر دارند و حکومت نمیتواند بدون در نظر گرفتن این عوامل، افراد را وادار به ازدواج و بچهدار کند. روشهای آمرانه، تنبیهی و تشویقی وقتی با واقعیتهای اجتماعی فاصله داشته باشند، بیتأثیرند. سیاستهایی که تاکنون اتخاذ شده به دلیل آمرانه بودن و نادیده گرفتن تغییرات اجتماعی، شرایط، دغدغهها، محدودیتها، خواستها و آرزوهای جامعه، با شکست مواجه شدهاند.»
تجرد زنان در میانسالی، پدیدهای اجتماعی و چندوجهی است که تحت تأثیر فشارهای فرهنگی، اقتصادی و جنسیتی قرار دارد. سیاستهای آمرانه و تشویقی، بدون درک واقعیات اجتماعی و سبک زندگی، نه تنها مؤثر نبودهاند، بلکه گاهی باعث افزایش نابرابری و تبعیض شدهاند.
پشتیبانی اجتماعی، افزایش استقلال اقتصادی، آموزش و فرهنگسازی، و ایجاد فرصتهای برابر در زمینههای کاری و اجتماعی، از جمله اقدامات ضروری برای کاهش فشار بر زنان مجرد است. بدون اصلاح ساختاری و توجه به واقعیتهای اجتماعی، تلاشها برای تشویق ازدواج و فرزندآوری نتیجهای نخواهد داشت و تنها نابرابریها و فشارهای موجود را تشدید میکند.
نسخه تحلیلی و پژوهشی حاضر نشان میدهد که درک درست از تجرد زنان و اتخاذ سیاستهای متناسب با واقعیتهای جامعه، کلید ایجاد تغییرات مؤثر و کاهش فشارهای اجتماعی است. این موضوع نه تنها مسئله فردی زنان، بلکه دغدغهای اجتماعی و فرهنگی است که نیازمند بازنگری و برنامهریزی جامع و علمی است.




