
پیمان خواجوی
مسئله اصلی آن است که چه چیزی در سپهر سیاسی و اجتماعی کشور «سوژه» یا موضوع محوری میشود؛ سوژهای که توجه احزاب، کارشناسان و نیروهای اجتماعی را به خود جلب میکند. این سوژهها معمولاً مهندسیشده و از پیش ساخته نیستند، بلکه در روند شکلگیری معنا و در تعامل کنشگران مختلف، بهتدریج برجسته میشوند و در مرکز توجه قرار میگیرند.
در دو دهه اخیر، سیاست خارجی بهویژه از زمان برجسته شدن پرونده هستهای در اوایل دهه ۸۰ ــ عملاً به مهمترین سوژه عمومی کشور تبدیل شده است. این موضوع نهتنها دولتها و نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری را تحتتأثیر قرار داده، بلکه مجلس، فعالان اقتصادی، تجار، دانشجویان، جریانهای حامی و مخالف نظام و بهطور کلی همه عرصههای سیاسی و اجتماعی را درگیر کرده است. تحلیل عمومی نیز بر این باور است که بخش قابلتوجهی از مشکلات و چالشهای کنونی کشور، به مسائل مرتبط با سیاست خارجی گره خورده است؛ چه این برداشت درست باشد و چه نباشد.
با این حال، سیاست داخلی و سیاست خارجی را نمیتوان اموری جدا از یکدیگر دانست. بسیاری از رقابتهای داخلی، جهتگیریها و اختلافات سیاسی مستقیماً بر روند تصمیمگیریهای خارجی و توان حلوفصل مسائل بینالمللی اثر میگذارد. در فضای سیاسی کشور نوعی رقابت نانوشته نیز وجود دارد درباره اینکه کدام جریان باید نماینده ایران در عرصههای بینالمللی باشد یا کدام نیرو میتواند نقش اصلی را در حل مشکلات ایفا کند؛ نقشی که گاه میتواند از یک جریان سیاسی «قهرمان» یا حتی «ابرقهرمان» بسازد.
بنابراین حساسیت نسبت به سیاست خارجی نه محصول مهندسی سیاسی، بلکه یک برساخته اجتماعی است که طی سالها و در بستر روابط، منازعات و گفتارهای سیاسی شکل گرفته و به موقعیت فعلی رسیده است. در نتیجه، تأثیر متقابل سیاست داخلی و خارجی امری طبیعی است و نمیتوان آنها را از یکدیگر جدا تصور کرد.




