
دکتر علی میرزامحمدی
نویسنده این یادداشت معتقد است روند فعلی تحلیل مسایل ایران در تناسب با نیازهای عصر پسادیجیتال نیست؛ چراکه سلطه فضای مجازی، ساختار و پدیدههای متفاوتی خلق کرده است که دیگر نمیتوان آنها را با چارچوبهای علی، خطی و سلسله مراتبی گذشته فهمید.
در چنین شرایطی، تحلیلگران اجتماعی و فرهنگی ایران ناگزیرند از الگوهای نوینی چون الگوی ریزومی استفاده کنند؛ الگویی که به جای تمرکز بر مرکز، بر شبکهها، پیوندها و جریانهای چندجهتی تکیه دارد و بیش از «ریشه» و «تبار»، به «رشد افقی» و «زایش از هر نقطه» توجه میکند.
ریزم (Rhizome) در اندیشه ژیل دلوز و فلیکس گاتاری، استعارهای از ساختارهای غیرعمودی و چند مرکزی است. برخلاف تفکر «درختی» که بر ریشه، تنه و شاخههای سلسلهمراتبی استوار است، تفکر ریزومی بر پیوندهای افقی، گسست و تداوم تأکید دارد. هر بخش از ریزوم میتواند منشاء رشد تازهای باشد؛ همانگونه که در جامعه امروز، هر گره از شبکه میتواند منبع معنا، کنش یا تغییر شود.
تحولات فرهنگی، فناورانه و نسلی در ایران، نشانههای روشنی از ریزومیشدن جامعه دارند. سبکهای زندگی جدید، هویتها و اعتراضهای سیال و شکلگیری روابط چند مرکزی نشان میدهد که جامعه ایرانی دیگر از یک مرکز ثابت تبعیت نمیکند. انسان معاصر در فضای دیجیتال میتواند همزمان در چند جهان معنا زندگی کند: آیینهای مذهبی را پاس دارد و در تجربههای جهانی چون ولنتاین شرکت کند؛ هم «اینجا» باشد و هم «آنجا». در نگاه ریزومی، این تکثر طبیعی و بخشی از شبکه هویت است.
جامعه امروز ایران در حال گذار از ساختارهای عمودی (دولتمحور و سنتمحور) به ساختارهای افقی (شبکهای و متکثر) است. این گذار در حوزههای سیاست، فرهنگ، رسانه و آموزش بهوضوح دیده میشود.
نادیده گرفتن این واقعیت، سبب غافلگیری بسیاری از سیاستگذاران و نهادهای رسمی شده است. عزتالله ضرغامی، وزیر میراث فرهنگی وقت، از قول یکی از بازجویان معترضین دههی هشتادی نقل میکند:
«نه من میفهمم آنها چه میگویند، نه آنها میفهمند من چه میگویم!»
این جمله نشاندهنده شکاف معرفتی میان ساختار قدرت عمودی و نسل دیجیتال شبکهای است. نسلهای جدید ایران، در زیستبومی دیجیتال پرورش یافتهاند که مرجعیت عمودی و اقتدار خطی در آن کارایی ندارد. ارزشها و هنجارهای این نسل از منابع جهانی، بومی و شخصی شکل گرفته و در برابر قواعد سختگیرانه مقاومت نشان میدهد.
با این وضعیت،توقف تحلیل مسائل ایران در سطح نهادها یا ساختارها پرسش برانگیز است. بسیاری از تحلیلهای روزنامهها و رسانههای ایران هنوز با منطق علی و خطی نوشته میشوند. در این چارچوب، هر مسئله به یک عامل یا یک شخص فروکاسته میشود و شبکه نیروها و پیوندهای اجتماعی نادیده گرفته میشود. نتیجه، تحلیلهایی است که در ظاهر دقیق اما در عمل ناکارآمدند؛ زیرا پویایی شبکهای جامعه را درک نمیکنند.
به عنوان نمونه،میتوان به موقعیت مسعود پزشکیان پس از ریاستجمهوری اشاره کرد.در مقام نمایندگی مجلس، او در بستری خطی و سلسلهمراتبی سخن میگفت؛ اما در ریاستجمهوری با جامعهای روبهرو شد که روابط آن شبکهای و چندسطحی بود. جامعه ای که در آن، هیچ فرد یا نهاد واحدی نمیتواند مسیر تصمیمسازی را به تنهایی تعیین کند.
آورده رویکرد ریزومی برای تحلیل گران چه می تواند باشد؟ آنها می توانند با این رویکرد به جای تمرکز بر بازیگران منفرد، به پویش نیروها و گفتمانها توجه کنند.آنها میتوانند با عبور از منطق «یافتن مقصر»،تعامل نیروها، جریانها و شکافها را کشف کنند. برای مثال، با رویکرد ریزومی در واکنش به انتقاد قالیباف از مواضع روحانی و ظریف درباره روسیه، میتوان از تحلیلهای شخصیتمحور عبور کرد و به برهمکنش نیروها، جریانها و گسستها در سطح حاکمیت و روابط بینالملل پرداخت که نمود ظاهری آن، این اظهار نظر بوده است.
این رویکرد، نگاه سلسله مراتبی را به نگاه شبکهای متحول میکند؛ از تحلیل بر اساس مرکز و پیرامون، به تحلیل بر اساس اتصال و تعامل. تنها در چنین چارچوبی میتوان فهمی زنده، سیال و کارآمد از مسائل پیچیده ایران در عصر دیجیتال به دست آورد.
با همه اینها باید یادآور شد ریزومیشدن جامعه ایران الزاماً مثبت نیست؛ چراکه گسترش شبکههای افقی میتواند با تضعیف انسجام جمعی، ایجاد آشوب در معنا و ناپایداری ارتباطی همراه باشد. بنابراین، ریزوم باید به عنوان لنز تحلیلی فهمیده شود، نه راهحل ساده.
و در نهایت اینکه، کاربرد رویکرد تحلیل ریزومی به معنای نفی رویکرد خطی نیست؛ بلکه بهره گیری از آن پنجره جدیدی برای فهم برخی مسائل جدید ایران میگشاید که با رویکرد خطی، فهم آنها دشوار و گاهی متناقض است.




