
چندی پیش همایش «کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران» پس از سه ماه تأخیر بهدلیل جنگ ۱۲ روزه برگزار شد؛ و پرویز پیران در این مراسم با سخنرانی با عنوان «جامعه لحظهای» گفت: «مفهوم جامعه لحظه ای که از سال ۱۳۹۴ به آن رسیده ایم» به گفته او، تاکنون در ادبیات جامعهشناسی جهانی با این غلظت طرح نشده است. او همچنین بر این باور است که « در این جامعه که در آن تصمیمها، رفتارها و کنشهای اجتماعی در لحظه شکل میگیرند، بدون پیوند با گذشته یا آینده.» اما در علوم اجتماعی و بر اساس دنیای پرشتاب امروز، بر اساس رفتارشناسی، مفهومی به نام «جامعه لحظه ای» شکل گرفته ، جامعهای که در آن تصمیمگیریها، کنشها و حتی ارزشها، نه بر اساس تجربه گذشته و نه با چشماندازی برای آینده، بلکه صرفاً بر مبنای شرایط و احساسات لحظهای اتخاذ میشوند. در چنین جامعهای، گذشته و آینده رنگ میبازد و «اکنون» تبدیل به تنها معیار تصمیمسازی و قضاوت میگردد. جامعه لحظهای را میتوان جامعهای دانست که در آن افراد بهجای اندیشه و تأمل، به واکنش سریع و آنی تمایل دارند. سرعت و هیجان جایگزین تعقل و برنامهریزی میشود. رسانهها، شبکههای اجتماعی و فضای مجازی نیز با تأکید بر مصرف سریع محتوا و واکنش فوری، این روحیه را تقویت میکنند. در نتیجه، جامعهای شکل میگیرد که در آن عمق اندیشه و ثبات تصمیمات رو به کاهش است.
انسان لحظهای؛ بازتاب جامعه لحظهای
نباید فراموش کرد که جامعه لحظهای از انسانهای لحظهای ساخته میشود. انسانی که بدون هدف زندگی میکند، در تصمیماتش ثبات ندارد، به گذشته بیاعتنا و از آینده بیخبر است. بازسازی جامعه، از بازسازی فرد آغاز میشود. هر یک از ما میتوانیم با تمرین آگاهی، تأمل، مطالعه و مسئولیتپذیری، سهمی در عبور از این وضعیت داشته باشیم. جامعه لحظهای محصول شتاب، هیجان و گسست تاریخی است. اما درک این وضعیت خود میتواند آغاز تغییر باشد. اگر بتوانیم میان گذشته، حال و آینده پلی از آگاهی و تأمل بزنیم، جامعهای میسازیم که تصمیمهایش نه واکنشی، بلکه عقلانی و انسانی است. عبور از لحظهگرایی، عبور از سطحینگری است؛ حرکتی از واکنش به تأمل، از احساس به اندیشه و از اکنون بیریشه به آیندهای معنادار.
تهدیدهای جامعه لحظهای
یک مددکار اجتماعی به تهدیدهای رواج «جامعه لحظه ای از فردی به اجتماعی» اشاره دارد و می گوید: «زمانی که ما از جامعه لحظهای حرف میزنیم، در حقیقت به کاهش عقلانیت جمعی اشاره داریم. وقتی تصمیمها بر پایه احساسات زودگذر گرفته میشود، جامعه توانایی تحلیل و مدیریت بحرانهای بلندمدت را از دست میدهد. محمد زاهدی اصل بر این باور است که «در چنین شرایطی، تصمیمهای کلان اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ممکن است تابع موجهای احساسی و هیجانات عمومی شود.تهدید دوم، فقدان مسئولیتپذیری اجتماعی است. وقتی همه چیز در لحظه معنا پیدا میکند، افراد کمتر به پیامدهای رفتار خود میاندیشند. در نتیجه، مسئولیتگریزی و فرافکنی افزایش مییابد. این پدیده در سطح فردی به بیثباتی اخلاقی و در سطح اجتماعی به بیاعتمادی عمومی منجر میشود. تهدید سوم، زوال حافظه تاریخی و فرهنگی است. جامعه لحظهای گذشته را بیفایده میداند و تجربهی تاریخی را نادیده میگیرد. چنین جامعهای نمیتواند از خطاهای گذشته درس بگیرد، چون گذشته برایش ارزشی ندارد. در نتیجه، چرخهی اشتباهات تکرار میشود و پیشرفت واقعی دشوار میگردد.
جامعه ایرانی و زیست لحظهای
وی با اشاره به اینکه اگر به رفتارهای روزمرهی خود به عنوان ایرانی نگاه کنیم، ردّ پای زیست لحظهای را در بسیاری از حوزهها میبینیم. از تصمیمهای اقتصادی و مصرفگرایی گرفته تا واکنشهای اجتماعی و حتی سیاسی، بسیاری از تصمیمها بدون تحلیل دقیق و بر اساس شرایط آنی اتخاذ میشوند، می افزاید: «یکی از دلایل تاریخی این وضعیت، بیثباتیهای مزمن در تاریخ است. جنگها، تغییرات ناگهانی اقتصادی و اجتماعی، تحریمها و بحرانهای مکرر باعث شدهاند مردم برای بقا در «اکنون» تمرکز کنند. در فرهنگی که آیندهاش همواره نامطمئن بوده، طبیعی است که «حال» به تنها تکیهگاه تبدیل شود. عامل دیگر، فقدان آموزش تفکر بلندمدت در نظام تربیتی است. از مدرسه تا رسانه، تأکید بر نتایج سریع، نمرههای فوری و موفقیتهای کوتاهمدت است، نه فرآیند رشد و تأمل. نتیجه آنکه، نسلهای جدید نیز با همان منطق لحظهای رشد میکنند و کمتر به برنامهریزی و تداوم میاندیشند.»
این استاد مددکاری با اشاره به اینکه فرهنگ هیجانی و واکنشی شبکههای اجتماعی باعث شده تا جامعه بیش از پیش در معرض رفتارهای لحظهای قرار گیرد، خاطرنشان می کند: «پستها، نظرات و ترندها تنها چند ساعت یا چند روز دوام دارند و به سرعت فراموش میشوند. در چنین محیطی، عمق تحلیل و تفکر جای خود را به موجسواری و واکنش سریع میدهد.»
اما راه برون رفت از چنین وضعیتی چیست؟ پاسخ را می توان در صحبت های زاهدی اصل مشاهده کرد: «نخستین گام برای عبور از زیست لحظهای، احیای حافظهی تاریخی و فرهنگی است. جامعهای که گذشتهی خود را بشناسد، میتواند از تجربههای آن برای تصمیمهای آینده بهره گیرد. آموزش تاریخ بهصورت تحلیلی، نه صرفاً حفظ وقایع، میتواند به تقویت این حافظه کمک کند. دومین گام، تقویت مهارتهای آیندهنگری و برنامهریزی در سطح فردی و جمعی است. در نظام آموزشی باید اندیشیدن به آینده، طراحی هدف و مدیریت زمان به عنوان مهارتهای ضروری آموزش داده شود. در سطح سیاستگذاری نیز باید تصمیمات کلان با تحلیل پیامدهای بلندمدت همراه باشد، نه صرفاً پاسخ به بحرانهای فوری. سومین راه، ترویج فرهنگ گفتوگو و تفکر انتقادی است. جامعهای که گفتوگو میکند، کمتر دچار تصمیمهای هیجانی میشود. گفتوگو فرصت میدهد تا افکار مختلف شنیده شوند، احساسات آرام گیرد و تصمیمها بر پایه عقلانیت جمعی شکل بگیرد. گام چهارم، کاهش سرعت در زندگی روزمره و بازگشت به تعمق است. جامعهای که همه چیز را سریع میخواهد، از کیفیت غافل میشود. بازتعریف مفهوم موفقیت، توجه به معنا به جای فقط نتیجه، و تقویت ارتباطات انسانی عمیق، میتواند بخشی از این مسیر باشد.»




