
طاهر جمشیدزاده
جان واتسون بنیانگذار رفتارگرایی بر این باور بود که نوزاد انسان، تنها دارای چند ترس فطری است. دو ترس اصلی، یکی از صداهای بلند و دیگری از دست دادن تکیه گاه است. واتسون بر آن بود که ترس های دیگر همه از طریق شرطی سازی یاد گرفته می شوند» مثل همین ترس از اسنپ بک و بار روانی مضاعف آن در پیکره جامعه ایران که خود به خود همه چیز را تحت الشعاع خویش قرار داده است.
در واقع هراس از حیوانات یا موقعیت های اجتماعی بسیار شایع تر است تا هراس از هزاران شی، پریز برق، خون خود و یا حالا اثر روانی اسنپ بک، حال آن که محرک های اخیر بیشتر احتمال دارد با پیامدهای دردناک همراه شده باشند. آیا باید نتیجه گرفت که آمادگی برای هراس به طور ژن مدار تعیین می گردد؟ اگر پاسخ مثبت به این پرسش به این معنا گرفته شود که همه ما با ترس از شیر، ببر، مار و…به دنیا می آییم، پاسخ منفی است، زیرا اگر این چنین بود، می باید همه دچار هراس از مار می بودیم. مطمئنا لااقل تا حدی نتیجه تفاوت تجربه هاست که فردی دچار هراس از شیر و دیگری دچار هراس از مار می شود و سومی از هیچکدام. اما چرا فقط هراس از شیر، مار و مانند این ها؟! برخی از آزمایش های شرطی سازی پاسخ هایی را برای این پرسش عرضه کرده اند، ما نیز به تبع هراس از تحریم های تازه داریم و این حالت شرطی شدن برای ما هم صادق است. در واقع برخی یافته ها گویای آن هستند که آن چه در عمل روی می دهد حساس شدن ترسی از پیش موجود نسبت به انواع معین محرک در شرایط استرس یا تهدید است، نه شرطی شدن سریع تر ترس.
بنابراین، ترس تا حدی بر مبنای عملکرد زیست شناختی آن تعریف می شود. اما تعریف ترس وقتی برای دانشمند رفتارگرا مفید است که دو جنبه دیگر نیز دارا باشد. یکی اینکه شرایط موجب ترس دقیقا مشخص شوند، تعیین چیزهایی که موجب به کار افتادن نظام رفتار دفاعی می شوند؛ دیگری مشروح رفتارهای ناشی از ترس. انتخاب طبیعی داروین از راه رمزگردانی ژن مدار ترس هایی که با آن ها زاده می شویم، ترس هایی که می توانیم بیاموزیم و اینکه وقتی بترسیم، چگونه رفتار کنیم، پاسخ به این پرسش ها را معین کرده است. موش های آزمایشگاهی که کاملا اهلی هستند، در اولین مواجهه با گربه، از خود ترس نشان می دهند. اگرچه انجام چنین آزمایش هایی در مورد آدمیان ممکن نیست، این واقعیت که در انسان ها هراس از برخی محرک ها بسیار فراوان تر از برخی محرک های دیگر است خود گویای آن است که ما نیز آمادگی های مشابهی داریم. منظور این نیست که ترس از محرک های محیطی هرگز یاد گرفته نمی شود، اما یادگیری ترس را، ژن ها محدود و اختصاصی می کنند. یادگیری ترس سریع است و با تنها یک بار تجربه آزارنده روی می دهد و این بازتابی از اهمیت تکوینی پاسخ دفاعی است. با وجود سرعت این یادگیری، نوع محرک هایی که ترسیدن از آن ها یادگرفتنی است بسیار محدود است. اگر ترس، محافظت از ما را در برابر تهدیدهای بسیار قریب الوقوع برعهده دارد در آن صورت با کوشش و خطا فرصت پیدا نمی کنیم، یاد بگیریم که کدام رفتارها موثرند و کدام ها نیستند. جانداری که بنا باشد در چنین موقعیتی با کوشش و خطا بیاموزد محکوم به نابودی است. به همین علت، پیشاپیش در گونه های جانوری رفتارهای دفاعی ویژه ای برنامه ریزی شده که به محض فعال شدن ترس، به اجرا در می آیند. موش در اولین مواجهه با گربه در جای خود میخکوب می شود. زیرا گربه به سوی هدف های متحرک کشیده می شود. این پاسخ، پاسخی است به ترس، چون موش همین پاسخ میخکوب شدن را به صوتی که با ضربه برقی جفت و همراه شده باشد نیز می دهد. بر همین قیاس، گمان می کنم احتمال اینکه من بتوانم مساله ریاضی پیچیده ای را حل کنم در شرایطی بیشتر است که پاداش این کار نوشیدنی گوارایی باشد نه اجتناب از حمله فردی مسلح.
هفته ای که گذشت و در خلال دیروز و امروز کلیدی ترین و پرتکرارترین بحث و کلیدواژه در فضای رسانه ای و افکار عمومی پیامدها، تبعات و بویژه آثار احتمالی مکانیسم ماشه بود، برخی جراید، گروه ها، گعده ها، جناح های سیاسی، نخبگان و… چنین به کالبد جامعه تزریق و القا می کردند که اگر این مساله اتفاق بیفتد زندگی اکثر قریب به اتفاق مردم دچار تلاطم و آشفتگی می گردد، حساب ها مسدود، کشتی ها یکی پس از دیگری توقیف و مردم با قحطی کالا و مایحتاج عمومی در بازار رو به رو خواهند شد و اقتصاد ایران در سراشیبی و ورطه درهم پاشیدگی قرار خواهد گرفت و هرچه برای تنویر افکار عمومی و روشنگری جامعه با دلیل و برهان واقعیت امر توضیح داده می شد، متاسفانه گوش شنوایی نیافت و فضایی مملو از استرس و ترس خود ساخته بر پیکره جامعه تلنبار و آوار شد. اما در عمل اگر به دقت تحلیل و واکاوی شود و بررسی میدانی صورت گیرد، با یک پارادوکس آشکار و تناقض مبرهن مواجه خواهیم شد.




