
عرفان بیوکنژاد: بحث «مکانیزم ماشه» هرچند موضوعی دیپلماتیک و در حوزه سیاست خارجی است، اما ابعاد اجتماعی و روانی آن نیز قابل توجه است. آنچه اهمیت دارد، نحوه مواجهه مردم و گروههای سیاسی با این مسئله است.
برخی رویکردها بر بزرگنمایی و تصویرسازی اغراقآمیز از پیامدهای احتمالی فعال شدن مکانیزم ماشه تأکید دارند؛ بهگونهای که گویی با اجرای آن همه ساختارهای کشور فروخواهد ریخت و زندگی مردم نابود خواهد شد. چنین رویکردی، بار روانی سنگینی بر جامعه تحمیل میکند و میتواند زمینهساز مشکلات اقتصادی و افزایش نارضایتی سیاسی شود. در مقابل، کماهمیت جلوه دادن یا بیاهمیت خواندن این مسئله نیز نوعی تفریط محسوب میشود و میتواند جامعه را در صورت وقوع این رخداد، با شوکهای ناگهانی روبهرو کند.
واقعیت آن است که آثار منفی فعال شدن مکانیزم ماشه انکارناپذیر است، اما نباید با افراط یا تفریط، افکار عمومی را دچار سردرگمی کرد. بسیاری از مردم، بهویژه خارج از دایره نخبگان و دیپلماتها، درکی روشن از جزئیات این سازوکار ندارند. همین امر موجب میشود که انتشار هر خبر درباره احتمال فعال شدن آن، بلافاصله اثر روانی سنگینی بر جامعه بگذارد؛ از افزایش نرخ ارز و طلا گرفته تا نوسانات بورس و رشد نارضایتی عمومی.
از این رو، مسئولان ذیربط در وزارت امور خارجه، وزارت اقتصاد و دیگر نهادهای مرتبط باید با برنامهریزی و ایجاد کمپینهای اطلاعرسانی، آگاهیهای لازم را به جامعه منتقل کنند. همچنین گروههای سیاسی نیز لازم است در این زمینه از لافزنی یا سیاهنمایی پرهیز کرده و تصویری واقعی، روشن و متعادل از این موضوع به مردم ارائه دهند.
پیمان خواجوی، فعال سیاسی، در گفتوگو با *آرمان امروز* درباره تحرکات سه کشور اروپایی به همراه آمریکا و اسرائیل پیرامون فعالسازی مکانیسم ماشه اظهار داشت: «موضوعی که امروز تحت عنوان مکانیسم ماشه دنبال میشود، در واقع به معنای آن است که ایران بار دیگر به عنوان تهدیدی برای امنیت بینالملل ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد شناخته شود. این اتفاق به خودی خود بسیار خطرناک و پرهزینه برای کشور است و احتمالاً پس از آن شورای امنیت در قالب قطعنامههایی محدودیتهایی علیه ایران وضع خواهد کرد.»
او با طرح این پرسش که چرا پس از ۱۰ سال دوباره چنین مسئلهای پیش آمده، افزود: «در کنار این واقعیت، جریانهای سیاسی داخلی باید خویشتنداری کنند. متأسفانه در بزنگاههای حساس، جریانها به سرعت به سمت تسویهحسابهای سیاسی میروند. همان جریانی که روزگاری قطعنامههای شورای امنیت را کاغذپاره میخواند و به دولت روحانی و توافق هستهای توهین میکرد و برای ناکارآمد نشان دادن برجام تلاش میکرد، امروز مدعی است که بازگشت ایران به ذیل فصل هفتم نتیجه ناکارآمدی برجام بوده است.»
خواجوی با تأکید بر ضرورت تحلیل کارشناسی و آسیبشناسی شرایط خاطرنشان کرد: «اگر ایران دوباره ذیل فصل هفتم قرار بگیرد، باید به دنبال مدیریت تبعات آن باشد. مهم این است که اجازه ندهیم قطعنامههای جدیدی به قطعنامههای قبلی اضافه شود؛ چرا که بازگشت به فصل هفتم به خودی خود مثلاً ممنوعیت کشتیرانی ایجاد نمیکند، بلکه این قطعنامههای جدید هستند که میتوانند محدودیتهای گستردهای در حوزههای تجاری، نفتی و حملونقل تحمیل کنند. بنابراین ایران باید تلاش کند دامنه این تبعات را کنترل و مدیریت کند.»
این فعال سیاسی همچنین درباره فضای داخلی کشور هشدار داد و گفت: «ما باید از شعارزدگی پرهیز کنیم. تجربههای گذشته نشان داده که چنین شرایطی میتواند منابع اقتصادی و طبیعی کشور را گرفتار فساد کند. به نام مقابله با تحریم، منابع در اختیار افراد غیرمسئول قرار گرفت و نتیجه آن فشار بیشتر بر مردم بود.»
او در ادامه به ابعاد نظامی و امنیتی ماجرا نیز اشاره کرد و گفت: «ایران یک جنگ ۱۲ روزه را پشت سر گذاشته و این تجربه باید به صورت واقعی تحلیل شود. ما باید بدانیم کشور میتواند در معرض تهدیدهای نظامی تازهای قرار گیرد. نمونههای عراق و لیبی پیش روی ماست و باید ببینیم سرنوشت آنها به کجا ختم شد.»
خواجوی با یادآوری تجربه برجام افزود: «نباید فراموش کنیم که برجام یک تجربه مهم در روابط بینالملل بود؛ تجربهای که نشان داد یک بحران جهانی را میتوان با ابزار مذاکره و تفاهم مدیریت و حل کرد. امروز همه این تجربیات از لیبی و عراق گرفته تا برجام و جنگ ۱۲ روزه، در اختیار ماست و باید با تأکید بر آنها به سمتی برویم که کشور و مردم کمترین آسیب را از تحولات پیشرو متحمل شوند.»




