اجرای نمایشنامه خوانی مجلس ضربت زدن… اثر بهرام بیضایی، با موفقیت به پایان رسید …

سحر فراهانی تهیه کننده، کارگردان و نویسنده بازیگر سریال آقای قاضی

اجرای نمایشنامه خوانی مجلس ضربت زدن… اثر بهرام بیضایی، با موفقیت به پایان رسید … پیشنهادیه ده سال یکبار آن مردِ بی‌گزند که نه به‌دنبال قدرت بود، نه به‌دنبال تاجی بر سر؛ او فقط می‌خواست عدالت را زنده کند، اما همین «خواستن عدالت» به زخم تیز شمشیر بدل شد. در این نمایشنامه خوانی قصه‌ی صرفِ ضربت را بازگو نمی کند؛ بلکه ندای گمشده‌ای را به گوش می رساند که سال‌هاست زیر لایه‌های غبار روزمرگی مخفی شده است. علی، تنها مردی بود که در دل تاریکیِ شب‌های بی‌پاسخ، نور حقیقت را روشن نگاه داشت. او می‌دانست عدالت یک کالای تجاری نیست، بلکه آئینه‌ای است که هرکس در آن بنگرد، خودش را می‌شناسد. عدالتی که «علی» به یادگار گذاشت، نه در تمنای تخت و تاج که در دستانی بود که نان گرسنه را با بی‌پولی تقسیم می‌کرد. همان دستی که روی زخم‌ها مرهم می‌گذاشت و در مقابل زورگویان قد علم می‌کرد. آن شب نوزدهم، شمایلی از عدالت را دیدیم که قامت راست کرد، اما فرصتی نیافت تا تکرار شود. عدالتی که به قیمت جانش رقم خورد؛ به قیمت تنها ماندنش در میان خیل کسانی که سخن عدالت را نه از سر باور، که از سر عادت تکرار می‌کردند. آن لحظه‌ای که صداهای کفش‌ها روی سنگِ مسجد، به هم برخورد کرد، و ضربه‌ای که از پشت شانه‌ها آمد، اما شمشیر تنها تنِ علی را نشناخت؛ شمشیر سیاهی را شناخت که از دل کسانی برخاست که عدالت را با شعارهای رنگ‌باخته عوض کرده بودند.به لحظه‌ای فکر کنید که انسانِ عدالت که می‌توانست ترس را کنار بگذارد، اما هرگز حاضر نشد ترس را معادل قانون کند، خواست عدالت را با خونش تضمین کند. آنجا، در همان کف‌های سنگی، عدالت به خاک افتاد، اما فریاد عدالت‌خواهی هنوز در کشاکش تاریخ نفس می‌کشد. شاید باورتان نشود، اما خیلی از ما «عدالت» را گم کرده‌ایم. عدالتی که درکلمات شعارها جا نمی‌شود، بلکه در ژرفای نگاه‌های بی‌پرده، در چهره‌های منتظر برای یک لبخند حق، در دست‌هایی که برای تقسیم حق امتداد یافته‌اند، پیدا می‌شود. کار ما فقط روایت یک شب نیست؛ بلکه همان راه امامان معصومی هست که بارها مواجه بودند و در لحظه‌ای که نور و تاریکی در هم شکستند، و انسان، توانسته مانع از پیشروی ظلم شود. اینجا قصه‌ی شمشیر نیست، قصه‌ی نان خشک نیست، قصه‌ی قلب بیداری و رستگاری است. اگر تا امروز حس کرده‌ای چیزی در درونت خاموش مانده، اگر در میان هیاهوی شهری که هیچ‌گاه نمی‌خوابد دنبال صدایی بوده‌ای که حقیقت را نجوا کند، این صدا همان راه امام علی (ع) است که هنوز آن‌جاست؛ چیزی شبیه فروغی که در میان ظلمت می‌تابد. در اجرای این نمایشنامه خوانی مجلس ضربت زدن توانستیم دل تاریخ رو  تجربه کنیم ، شبِ گمشده‌ای که هنوز نوایش در سر عشق به عدالت می‌پیچد و در ادامه…. صحنه دوم نمایش؛ نویسنده می خواند- آنها سه تن اند که می میرند، یکی برای ظلمش، یکی برای مکرش، و یکی برای عدالتش ! ولی نه، حالا پس از قرنها می دانیم واقعا چه شد. در عمل ظالم و مکار، جان به در بردند، و تنها سومی بود که فرقش، شکافت. بله – عدالت می میرد، و ظلم و مکر می ماند. صحنه هشتم نمایش؛ نویسنده می خواند- من کجا هستم؟ حقیقت من کجاست؟ روزگاری ساکن شهری بودم، و اینک قرنهاست سرگشته ی بیابان خضر الیاسم! شما مرا از من گرفتید. خیالات خود را به من چسباندید….شما با من چه کردید؟ وای برآن که برده کند، و آن که بردگی خواهد! وای بر آن که نام و خون کسی را نان و آب خود کند! شما با من چه کردید؟ صحنه دهم نمایش نویسنده می خواند- به ابن ملجم از شیری که به من می خورانید بنوشانید. مباد از خشمی که دارید آزارش کنید، و مباد به کیفر پاره پاره کردن دلهایتان پاره پاره اش کنید، و مباد او را که ناسزایی نگفت، به ناسزا شرمنده کنید. او را با یک ضربه بیندازید که مرا یکی بیشتر نزد! مرد برای نام می میرد و نامرد برای نان …. نمایشنامه خوانی مجلس ضربت زدن اثر بهرام بیضایی طراح و کارگردان: ناصر سهرابی تهیه کننده : سحر فراهانی نقش خوانان : ناصر سهرابی حمید شاه آبادی علیرضا باقری حسن حلیمی مریم خلیفه الینا رضوی مهنوش شیخی  و سحر فراهانی …. دستیار کارگردان : حسن حلیمی موسیقی: بنیامین فضلی ، علیرضا ردایی و سارینا شالچی نور و صدا: حمید ناصر عکاس: آیدا عظیمی تبلیغات : شیرین نجیبی نیا هماهنگی: شاهرخ داودی

آر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا