
محمدجواد شریعتی
در شرایط تسلط فراواقعیتها در دیپلماسی،دیپلماسی سنتی مبتنی بر مذاکرات پشتدرهای بسته زیر سؤال میرود،زیرا افکار عمومی تحت تأثیر روایتهای فراواقعی، پیشداوری میکنند. جیمز در دری در نظریه جنگ فضیلت مند توضیح میدهد که فناوریهای ارتباطی، دیپلماسی را به شکل و صورت مجازی کردهاند. به عنوان نمونه به توافق هستهای ایران اشاره میتوان کرد که با روایتسازیهای متضاد در رسانهها، از پشتیبانی عمومی در غرب و در ایران محروم شد.بدیهی است در دنیای تولید فراواقعیتها آن بازیگری که سرمایه و فناوری و توان ارتباطی وسیعتری دارد میتواند قدرت مسلط باشد. در اینجا نیز ادبیات چپگرایانه ناشی از نقد قدرتهای بزرگ با تسلط بر رسانهها (هالیوود، شبکههای خبری)، که ارزشهای خود را به عنوان واقعیت جهانی تحمیل و سایرین را در پیروی از این ارزشها اغوا یا بازیگران فعال را ضدارزش معرفی میکنند، نقش دارند. ادوارد سعید در نظریه شرقشناسی خود نشان میدهد که غرب با ساخت فراواقعیتهایی از شرق، آن را دیگریسازی میکند. در جهان امروز کشورهای غیرغربی (همچون چین) مجبورند برای مقابله، به ساخت فراواقعیتهای رقیب و طرح ایدههایی همچون پروژه جاده ابریشم دیجیتال روی آورند.ایدئولوژیهای سیاسی به مثابه روایت های پیروز همچون برچسب های سیاسی آمریکا و کشورهای غربی در مبارزه با تروریسم که پس از ۱۱ سپتامبر در دنیا فراگیر شد، عاملی شد تا دولت آمریکا این اصطلاح را به نشانهای فراگیر تبدیل کند و هر اقدام نظامی (از افغانستان تا عراق) را توجیه نماید. در حالیکه کمتر کشوری پرسید تعریف دقیق تروریسم چیست؟ تا آنجا که بودریار معتقد بود جنگ علیه تروریسم، جنگی است علیه یک مفهوم انتزاعی؛ نه یک دشمن واقعی. در فضای سیاسی ایران، دیپلماسی به ویژه در پروندههای حساسی مانند برجام یا مذاکرات هستهای، نمونهای بارز از تولید فراواقعیت از یک عمل دیپلماتیک ایران توسط رسانهها محسوب شد. رسانههای داخلی، خارجی و شبکههای اجتماعی با ساختن روایتهای متضاد، واقعیت عینی را در لایههایی از نشانهها محو میکنند.اگرچه برخی معتقدند نظریه فراواقعیت میتواند جنبههای مثبت فناوری و رسانهها را نادیده بگیرد و رسانهگریزی و فناوریزدایی ارتباطی که در زندگی بشر امروزی گریزی از آن نیست و این انتقاد تا حدودی به جا است؛ ولی بدون درک فراواقعیتها و تأثیرات آنها ورود به دنیای آن تهدیدات زیادی را متوجه منافع ملی و ظرفیتهای کشورها میکند. برای همین ادراک عمومیکارگزاران نظام نسبت به تولید و انتشار فراواقعیتها میبایست ارتقا یابد.در تحلیل وضعیت سیاست خارجی شناخت فراواقعیتها میتواند ما را به سرمنزل مقصود برساند و عدم شناخت آنها ظرفیتهای ملی و توانمندیهای داخلی را بیهوده مصروف کند.چالشهایی که پذیرش فراواقعیتها در حکمرانی میتواند برجای بگذارد متعدد هستند و میتوانند حتی به عنوان علامتی از حاکم شدن شبیهسازها در نظام حکمرانی کشور و آثار سوء آن باشد. زمانی که در جامعهای شاهد برندسازی سیاستمداران به جای ایفای واقعی تکالیف مؤثر و مثبت، پر رنگتر شدن نقش فضای مجازی و شبکههای اجتماعی و تبدیل شدن سیاست خارجی به مثابه ابزاری برای ایکس و فیسبوک و اینستاگرام شویم، قاعدتاً باید بپذیریم که آثار جانبی آن همچون زوال عقلانیت عمومی ، قطبی شدن جامعه و بی اعتمادی به نهادهای عمومی و دولتی از جمله دستگاه سیاست خارجی را شاهد باشیم. در این میانه، آنچه قربانی میشود، حقیقت عینی و گفتگوی عقلانی است. این همان مرگ واقعیت است که بودریار از آن هراس داشت. به قول بودریار، در عصر فراواقعیت، سیاست دیگر درباره حقیقت نیست؛ بلکه درباره تولید و کنترل تصاویر است.
جمهوری اسلامی ایران ناچار است برای فراواقعیتهای غربی و شرقی ساخته شده از هویت ایران و ایرانی چارهای بیاندیشد. البته راه حل آن نمیتواند صرفاً با تأکید بر تولید تصویر منفی و سیاهنمایی شده یا محصولات مشابهی در تصویرسازی با ماهیت یکسان از همان کشورهای هدف باشد. چون اولاً فناوری وسرمایه و وسعت بازنمایی تصاویر فراواقعیتی از ایران گستردهتر از آن است که بتوان دربرابر آن به مقابله همه جانبه برخواست. ثانیاً مشکل تعریف هویتی واحدو ملی برای ارائه تصویری واقعی ایران همواره بحثی چالش برانگیز در داخل بوده است. نکته دیگر آن است که همزمان بایافتن راه حل در برابر فراواقعیتهای برساخته غرب، دستگاه دیپلماسی میبایست برای پاسخ به فراواقعیتهای برساخته شده درعرصه سیاست خارجی ناشی از رقابتها و اختلافات سیاسی داخلی نیز چارهای بیاندیشد. نمونههای بسیاری ازاین موارد رامیتوان ذکر کرد و لازم به فهرست نمودن نیست. این چالشها میتوانند مخاطرات زیادی را در سیاست خارجی ایجاد کرده و دستگاه دیپلماسی کشور را دچار انواع مشغلههای بیانتها و بی نتیجه کند.




