ایران نیازمند تصمیم‌ بزرگ

علی محمد نمازی

 یک اشتباه کوچک، آتش جنگی را شعله‌ور می‌کند که ممکن است همه‌چیز را به خاکستر مبدل سازد.
سیاست خارجی جمهوری اسلامی با بیش از سه دهه بر دو ستون پوسیده و خطرناک آمریکا هراسی و اسرائیل‌ ستیزی غریزی سعی بر حفظ تعادل دارد که این دو ستون شعارها و تریبون‌های سخنرانی نیستند و شریان بقای سیاسی‌اند، ابزار توجیه انسداد و سرکوب.
هر بار که سایه‌ای از تعامل با غرب در افق پیدا شده، هسته سخت قدرت همان ستون‌ها را محکم‌تر کرده تا هیچ روزنه‌ای برای تغییر ایجاد نگردد.
اما امروز ستون‌ها ترک برداشته‌اند. شبکه نیابتی‌ها در منطقه تقریبا فرو ریخته و پراکنده است؛ ذخیره ارزی کشور در آستانه به صفر رسیدن؛ فناوری موشکی و پهپادی زیر فشار تحریم و انزوای فنی کند و بسیار کم اثر شده؛ و هر حلقه زنجیره تقابل ضعیف‌تر از قبل کار می‌کند. در چنین شرایطی، ادامه مسیر تقابل نه نشانه اقتدار که دعوت‌ نامه‌ای رسمی برای جنگی است که ابتکارش در دست حکومت نیست بلکه در دست آمریکا و اسرائیل است.
مشکل اینجاست که هسته سخت قدرت سال‌هاست سیاست را با تاکتیک اشتباه می‌گیرد. تصمیم‌گیری در مورد پرونده هسته‌ای، برنامه موشکی یا نحوه استفاده از نیابتی‌ها، همه باید تابع استراتژی کلان باشد؛ اما در این ساختار، اول تاکتیک چیده می‌شود و بعد به‌ زور برایش استراتژی سرهم می‌کنند. حقیقت روشن است یا باید در وضعیت جنگ سرد دائمی با آمریکا و اسرائیل ماند — که دیر یا زود به جنگی گرم و همه‌جانبه می‌رسد — یا باید مسیر عادی‌سازی روابط را آغاز کرد. هیچ «راه سوم»ی که هم از مزایای تعامل بهره ببرد و هم هزینه‌های تقابل را بپردازد وجود ندارد. هر کس چنین راهی را وعده بدهد، آگاهانه یا ناآگاهانه به تثبیت وضعیت موجود خدمت می‌کند.
اگر انتخاب، تقابل است، این مسیر فقط با یکدست‌سازی کامل قدرت و آماده‌سازی کشور برای یک دوره کوتاه جنگی قابل پیگیری است،
اما اگر انتخاب تعامل است، نخستین گام باید کنار زدن نگرش و برنامه ای باشد که نزدیک چهار دهه است سیاست خارجی ایران را در قفس تقابل تنگ حبس کرده است.
مذاکره با آمریکا با هدایت و یا توسط این نیرو، چیزی جز ساختن پل با مصالح باروت نیست. هر قدم روی آن، به انفجار ختم می‌شود.
هر بار که زمزمه تعامل بلند می‌شود، هسته سخت قدرت بازی کهنه‌اش را آغاز می‌کند: نمایش توافق‌پذیری مشروط، تا زمان بسوزد و فرصت‌ها تباه شوند. اسم این نمایش را «تاکتیک مهار دشمن» گذاشته‌اند، اما در عمل چیزی جز ریسمان پوسیده‌ای با قصد بستن دست و پای طرف مقابل نیست. این هسته خوب می‌داند که هر دقیقه تعلل، بازدارندگی اسرائیل را قوی‌تر و موقعیت ایران را شکننده‌تر می‌کند. تهاجم بعدی اسرائیل فقط مسأله «اگر» نیست، بلکه مسأله «کی» است. و هر روزی که سیاست تعلل ادامه یابد، فاصله تا آن «کی» کوتاه‌تر می‌شود. هسته سخت قدرت چهار دهه است که خط قرمزهایش را تغییر نداده، حتی وقتی زمین بازی زیر پایش عوض شده است. پرونده هسته‌ای را «ناموس ملی» می‌نامد، در حالی که بخش بزرگی از مردم از گرسنگی و تورم به ستوه آمده‌اند. از «بازدارندگی موشکی» حرف می‌زند، در حالی که همین بازدارندگی در برابر یک جنگ هوایی تمام‌عیار، بیش از چند روز توازن قوا را حفظ نخواهد کرد. از «عمق استراتژیک» می‌گوید، در حالی که عمق واقعی‌اش همین حالا هم در حال فرو ریختن است. این خط قرمزها دیگر برای امنیت کشور پاسخگو نیست، بلکه موجب شکافی در دیوار بقاست. اکنون زمان به گروگان گرفتن تعامل با آمریکا نمی باشد. ادامه مسیر عدم تعامل فعال پویا و توافق آفرین، دو تصویر محتمل دارد: بهترین حالت حکومتی درمانده‌تر، با مشروعیت کمتر، اقتصادی که نفس‌های آخر را می‌کشد و جامعه‌ای که هر روز بیشتر فرسوده می‌شود.این بیمار نیاز به تنفس مصنوعی،سرم احیاگر و داروی نجات‌بخش است. از این بدتر، جنگی مستقیم با اسرائیل و آمریکا که می‌تواند هم خاک را ویران کند و هم ساختار سیاسی را به یک‌ باره از هم بپاشاند و تضمینی نیست که این فروپاشی لزوماً به تولد یک نظم بهتر منجر شود. تصمیم گیرندگان اصلی توجه نمایند زمان، دیگر یک متغیر خنثی نیست؛ دشمنی است که در جبهه مقابل می‌جنگد.
مسیر تعامل فقط با دو گام فوری ممکن است: خاتمه دادن سریع به سیاست سرکوبگرانه و باز کردن میدان برای فشار اجتماعی و رسانه‌ای که بتواند هزینه ادامه تقابل را بالا ببرد؛ و خلع قدرت عملی از نیروی تقابل‌گرا تا مسیر مذاکره از مین‌گذاری دائمی نجات پیدا کند. این گام‌ها کامل نیستند، اما می‌توانند از جنگ و سقوط قطعی کشور جلوگیری کنند.
کشور حالا روی پلی ایستاده که نیمه‌اش بر فراز پرتگاه است. هر روز تأخیر، قدمی رو به لبه آن پرتگاه است. هسته مرکزی قدرت باید همین امروز تصمیم بگیرد که می‌خواهد نقش فرمانده یک جنگ بازنده را بازی کند، یا سیاستمداری که پیش از شلیک آخر، راه تعامل را باز می‌کند. دو راه بیشتر نیست: یا کنار گذاشتن سیاسیتی که سابقه طولانی دارد از طریق دادن اختیار و میدان کافی به تیم دیپلماسی و آقای دکتر علی لاریجانی و حتی کمک گرفتن از دکتر محمد جوادظریف، یا کشور را به جنگ بسپارد — و این بار، سقوط فقط فروپاشی اجزای یک حکومت نخواهد بود، بلکه سقوط ایرانی با چند هزار سال سابقه تمدنی بی نظیر.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا